تو را از بین صدها گل جدا کردم تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهاییم تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
عشق من
عشق من...
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن با دستات حلقه ای از گل به ساق گردن من کن
اگه از مرگ باور ها از آدم ها دلم سرده نوازش کن تو دستامو که خیلی وقته یخ کرده
عشق من
عشق من...
دیگه دلوا پس بودن واسم بسه دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیاد یم کرده پژمردن زیاد یم کرده غم خوردن توی بیداد و تنهایی در عین زندگی مردن
عشق من
عشق من...